دیدم نه خیلی هم جای شگفتی نیست، برای معروف شدن آنهایی که توانی برای توفیق و مهربان شدن ندارند این هم شیوه ای است که اندیشمند و فرهیخته و هنرمندی را به باد نقد !!! گرفت، تا مطرح شد، اما جناب آقا! به نظر می آید اگر گمنام می ماندید و با همین گمنامی سر بر بستر خاک می نهادید بهتر بود تا با "نقدِ" ! پر غرض و مرضی به عنوان کارشناس، خود را گونه ای بر سر زبانها بیاندازید که قصد نیکنامی کنید.
به هر قیمتی نباید معروف شد تفاوت است بین مطرح شدن رسول خدا (ص) و ابولهب در قرآن. نمی توان هر گفته ای را جسارت و جرأت گفت به ویژه اگر به ساحت مقدس هنر و هنرمند باشد که « هر کجا رود قدر ببیند و در صدر نشیند» بی تردید چنین تعّرضی از بی هنری است که « بی هنر لقمه چیند و سختی بیند».آنچه که ما میدانیم دریایی به سنگی متلاطم نمی گردد و آنچه که یاد گرفته ایم:
در نوشته ای نه چندان علمی و هنری، هنر هنرمندی را به باد استهزاء گرفته ای که نامش هنر ایران را به یاد می آورد، آنچه که مسلم است ایران امروز را به زعفران و نفت و پسته اش نمی شناسد، عصاره ایران شناسی (زمان حال) به عنوان بخشی از هنرهای تجسمی در سراسر جهان، به استاد فرشچیان، استاد شجریان، استاد امیرخانی و استاد یدالله کابلی خوانساری است، اگر قرار باشد اینان را هم نداشته باشیم، باید نام ایران را در عرصه هنر مانند نام شما گمنام ببینیم.
پیشتر استاد نازنین موسیقی ایران مورد بی مهری شدید قرار گرفته بودند و اینک "استاد کابلی"، به نظر می آید دو بزرگوار دیگر هم باید انتظار این بی مهری را داشته باشند که خود صله و فخری است که از سوی مغرضان بر آنان تقدیم می گردد. گلایه اصلی من این نیست که چرا این "عزیزان" مورد بی مهری قرار می گیرند، اصل سخن این است که چرا کرسی های اساسی و مسندهای مهم هنری، در اختیار اهل هنر نباید باشد، اگر اینگونه بود قطعاً حرمت اهل هنر و عشق به حق رعایت می شد.
- "صاحب بن عباد" دانشمند و مبتکر و نویسنده ایرانی مولف اخبار ابی العنیاه، اسماءالله تعالی و صفاته، الاعیاد و فضائل، النوروز، امامت، الانوار و ... تحقیقاً بیشتر عمر خود را در وزارت خلفا گذرانید. که ابن بابویه کتاب عیون اخبارالرضا را به نام ایشان نوشت.
- "ابن مقله" مخترع خطوط ثلث، نسخ، توقیع، ریحان، رقاع، محقق (هر چند که از نظر اخلاقی و ویژگی های فردی مورد تأیید نبوده است و تاوان این بی اخلاقی بریده شدن دست راستش بود) وزارت 4 خلیفه و حاکم را عهده دار بود.
-" ابولفضل محمدبن عمید کاتب خراسانی مولف دیوان الرسائل و المذهب فی البلاغات که در ادب و توسل کمتر کسی به پای او می رسید و در نجوم و فلسفه صاحب نظر بود وزیر رکن الدوله دیلمی بود."
-" ابن کلس (وزیر عزیز بالله خلیفه ی فاطمی) اهل علم و ادب را دوست می داشت . ( همان/ 206 و 207)
اگر قرن چهارم را به حق می توان دوره رنسانس اسلامی نامید به لحاظ حرمتی بوده است که برای اهل علم و خبرگان و نخبگان و هنرمندان جامعه قائل بودند، دقت بفرمایید:
" دانشمندان بزرگ از حکومت مستمری می گرفتند و به دو دسته ی علما و فقها تقسیم می شدند، اما فضلایی که سمت ندیمی داشتند دریافتی شان بیشتر بود. بعضی دانشمندان جزو هر سه گروه به حساب می آمدند به طور مثال سیف الدوله حمدانی فرمانروای حلب برای ابونصر فارابی ( متوفی 339 ) روزانه 4 درهم مقرری داشت و فیلسوف به همان مبلغ اکتفا می کرد 57( همان ص216)
اما ظاهراً قرار بر این است که پیش¬بینی حافظ علیه الرّحمه جامه عمل بپوشد که:
بی تردید، باید بزرگواری استاد کابلی را به نقد بگیرد که چون خود او نیم قرن را به حکم خدمتگذاری صادق و معلمی دلسوز تلاش برای احیای هنری فراموش شده صرف کرده باشد، باید کسانی آثار استاد را نقد کنند که از سر محبت و دوستی و خیر خواهی در عرصه ترویج و توسعه هنر و نیز کمیت و کیفیت، آثاری چون ایشان داشته باشند. کدامیک از اساتید مورد نظر حضرتعالی در عرصه تعلیم شاگرد، ارائه اثر و مقبولیت عمومی (در داخل و خارج) چون استاد کابلی هستند؟ و کدامیک وامدار بذل محبت و بهرمندی از الگوی خط شکسته از استاد کابلی نیستند؟
مگر نه این که همان مرشدان و استادان شما استادی خود را با تاییدیه ایشان دریافت کردند؟ حتماً میدانید استادی استادان شما را استاد کابلی ارزشیابی و تأیید کردند و این استاد بی غرض در مقام مسئول قضاوت، چه بزرگوارانه حتی با دشمنان خود برخورد کردند. و سپس در پی این ارتقاء بعضی با شوقی کودکانه تصویر گواهی نامه ی استادی خود را در صفحه ی موبایل خود در همه شهرها و روستاها به رؤیت هنرجویان رسانید و به این منزلت بالیده اند. کاش به ایشان توصیه می کردید آن گواهینامه را از هم می دریدند. آیا با چنین شخصیت و مسئولی جامع خوش انصاف و خادم هنوز در پی فتنه جوئی و تیز کردن آتش حسد و بخل هستید؟
آیا به واقع با این باور دلخوش کرده اید؟ در این عصر ارتباطات و جامعه آگاه و نسل جوان پویا می توانید با نقل قول های عوام فریبانه که پیش از استاد کابلی، این توهین هارا متوجه دو بزرگوار استاد دکتر الهی قمشه ای و استاد آیدین آغداشلو نموده اید و از زبان و قول آنها که به دروغگویی پرداخته اید.
در " نوشتار شکسته" خود از هنر خط شکسته استاد کابلی انتقاد کرده ای که نقل قولی بدون سند از دو بزرگوار استاد الهی قمشه ای و استاد آیدین آغداشلو آورده ای. توجه شما را به قسمتی از فرمایشات این دو عزیز در مقام شامخ حضرت استاد یدالله کابلی خوانساری جلب می کنم:
« استاد یدالله کابلی که در بهشت هنرش جاودانه جوان خواهد بود ارمغان تازه ای از پیر مغان عشق برای اهل دل آورده است.
مطمئن باشید با دروغ و تفتین نمیتوان به تخریب چهره هایی پرداخت که ریشه در قلب جامعه دارند و اقطاب فرهنگ و هنر کشور برکارنامه عمر آنها مهر ماندگاری زده اند. هم برای خودتان هم برای تفکرتان هم برای نظریه پردازی تان بسیار تأسف میخورم که حداقل اگر با چشمی در آثار استاد کابلی دنبال عیب یابی بوده اید، کاش با چشمی دیگر به نظریه پردازی ارزشهای بی شماراین آثار می پرداختید... در مدخل نظر بی ربط شما مبنی بر اینکه ایشان از سال 1360 ترک تعلیم نموده اند و با هرز رفتنی به شلختگی در کلمات و حروف به بیراهه رفته اند... دریغ و درد از این همه تنگ نظری و بخل و بی خبری که در همین آثار مورد انتقاد شما... استاد و پدر پیر جامعه خوشنویسی قرن استاد غلامحسین امیر خانی با نهایت تمجید و تحسینی برتوانمندی های تاریخی و خلاقیت های ذوق و اندیشه بارور ایشان پرداخته و با اشاره به عیاری که دوره جلوس اوج هنری ایشان دانسته اند و استاد کابلی را به حق و شایستگی در حلقه استادان این قلم پرداز راز قرار داده و پاداش بیست و پنج سال مداوم و عاشقانه و عشق در استعداد خداداد ایشان را ضامن توفیق و لطف الهی دانسته و شیوه ی کمی و کیفی خط ایشان را آمیزه ای ملهم از شیوه "درویش" و سبک "گلستانه" دانسته که توام با یک سلیقه مقبول و فضاسازی و ترکیب بندی های مبتکرانه بسیار متنوع نشان فردیت هنری دانسته اند.
خط زیبا و ظریف شکسته نستعلیق ، این آخرین دستاورد هنرمندان بزرگ خوشنویسی ایران نزدیک به یکصد سال در محاق فراموشی افتاد و هنرمندان بزرگی چون اساتید گذشته آن یعنی استادانی چون درویش عبد المجید طالقانی و میرزا کوچک و سید گلستانه به منصه ظهور نرسیدند و کم کم ، به جای هنری درخشان و مطرح و پویا و زاینده ، تنها خاطرهای از آن باقی ماند که گاه و بیگاه به صورت تفننی و شخصی کاربردی شخصی میافت و این فراموشی اندوهبار نشانه ای بود از پایان راه هنری شریف و دلپذیر که روزگاری در متن هنر و زندگی روزمره ی مردم ما جای داشت . " احیای مجدد خط شکسته نستعلیق، در حدودی انکار ناپذیر، به سعی و همت و اشتیاق استاد شکسته نویس معاصر، یدالله کابلی، ممکن شد و او بود که پنجاه سال عمر و سعی خود را در راه بازیابی و باز پیرایی آن صرف کرد و توانست خاطره ای دور دست و محو شونده را با کوشش مستمر و خستگی ناپذیر دوباره وضوح بخشد و به جایگاه حقیقی آن بازگرداند و جمع کثیری از خوشنویسان مستعد و هنرمند را به خدمت خوشنویسی شکسته نویسی درآورد و این طور شد که طی چهار، پنج دهه شاهد ظهور استعدادهای درخشانی در این هنر ظریف و ناب شدیم که پیشتر حضور و وجود نداشتند و در انتظار اشاره ای و دلالتی مانده بودند.
استاد کابلی، با انتشار دهها کتاب و مقاله ها و نمایشگاه های متعدد، سهم و دین خود را در این راه به روشنی و شایستگی ادا کرد و این احیا کننده ی عاشق و دلبسته، جایی دیگر می تواند نظاره گر حرکت پر جوشش رودی پهناور شود که دوباره بر بستری خشک شده جاری شده است و طراوت و نزهت و لطف و معنایی تازه به جان انسان معاصر می بخشد."
بد نیست اگر اهل هنرید و از دور دستی بر آتش گرم خط شکسته دارید و می خواهید کمی از هنر رفیع استاد کابلی را به گوش جان درک کنید، خط شکسته ایشان را در این 40 سال پی جویی بفرمایید، اینکه اکتفا کنید به نقد شیوه جوانی ایشان که از کمترین امکان آموزشی و تعلیم هم بی نصیب بوده اند. دورانی که با همت و غیرت و شرف ملی با همه بی بضاعتی دغدغه دستگیری و تعلیم و آموزش همه مشتاقان را در سراسر کشور در دل داشتند و با انتشار کتاب "شکسته نویسی و شکسته خوانی" در سال 1361 ، و سپس اولین قدم را در راه معرفی ریشه های سنتی و اصیل و معرفی آثار استادان بزرگ تاریخ را برداشتند و سپس با تألیف کتاب جاودانه "سماع قلم" در سال 1362 با راهنمای کلیه آموزش خط شکسته عمده ترین گام را در راه احیاء خط شکسته و توسعه و ترویج آن در تاریخ معاصر برداشتند و با 6 نوبت چاپ آن تا کنون هزاران علاقمند و تشنه آموزش را سیراب کرده و راه توفیق در قبولی آزمون را برای همه ممکن ساختند.و چشم خود را بر آثار فعلی ایشان ببندید، نگاه به کارنامه پر بار ایشان در انتشار آثار بسیاری در 22 سال بعد مانند کلک شیدائی ،رباعیات بابا طاهر ، مجموعه های باغ نظر ، محراب خیال ، نقش شوق و کتاب مجموعه کتاب پر بار مجموعه آثار منحنی عشق ، مجموعه دولت قرآن ، دائره المعارف آموزشی شکسته پیوسته ، دیوان حافظ ، مجموعه نمایشگاهی آئینه ادراک و گلچینی از آثار نمایشگاهی سماع در سماع با 400 اثر از 1368 تا 1388 قضاوتی جز نادرستی ها نمی توانید داشته باشید، خود ایشان هنوز معتقدند که باید برای خط شکسته کار شود، کما اینکه اگر به شکسته های دوره قبلی ایشان مراجعه شود و آنها را با خطوط دلفریب فعلی مقایسه کنید، سیر تکامل تا اوج را در تابلوهای ایشان میتوان به وضوح دید. صدها اثر بدیع و کم نظیری که از حیث خلاقیت و ترکیب بندی و شاکله کلمات و حروف در قطعه پردازی را به نقل همه صاحبنظران برجسته معاصر در داخل و خارج از کشور دراوج کمال دانسته اند و هر سلیقه ای را جز شما مجذوب و مسحور میکند. زمانی متوجه این تفاوت فاحش خواهید شد که به طور اتفاقی با قطعاتی با مضمون مشترک روبرو شوید
مطمئن باشید به همت والا و توان خدادادی ایشان این شکوفایی و سیر تکامل همچنان ادامه خواهد داشت. با این فتوای شما (که بیماری فراگیری است که همه در امور سیاسی، اقتصادی، دینی، هنری و ... اهل فتوا شده اند) دیگر هیچ کس نباید اهل نوآوری باشد. توجه شما رابه پاره ای تغییرات اساسی در عرصه شعر جلب میکنم که همه نوآوری و خلاقیت بوده است و به فتوای شما نباید آن را شعر نامید.
- فردوسی همه شاهنامه را بر یک وزن سروده است و حتماً خسته کننده است زیرا به واژه های تازی پشت کرده و پارسی را زنده کرده است.
- حافظ اشتباه کرده است که به هر بیت غزل استقلال داده است و غزل را از وحدت موضوع خارج ساخته و حتی از استاد سخن سعدی، پیروی نکرده است.
- به خیام باید ایراد گرفت که فلسفه تردید را در رباعی وارد کردند.
- کار باباطاهر عریان اشکال ماهوی دارد که به گونه محلی سخن گفته است.
- به نیما باید اشکال گرفت که شعر نو را ایجاد کرد.
- و شاملو که شعر سپید را.....
و اما اصل این است، دقت کن:
- { فروغ فرخزاد } ، فروغ زمانی فروغ شد چون نخواست پروین شود.
اینان همه نوآوران شعر پارسی باید به شیوه پدر شعر فارسی، "رودکی" عمل میکردند. اما همه اینها در جایگاه خود صاحب سبک اند و همه شاعران گرانقدری که خلاقیت و نوآوری داشتند.
- در عرصه مینیاتور: مقایسه اثرات دلنشین و اهورایی استاد بی بدیل این هنر "استاد فرشچیان" را که با همه شیوه ها و مکاتب گذشته به کلی متفاوت قلمی گردیده است باید مردود دانست. که اگر با آثار هنرمندان پیشین مقابله شود همین معنی را به ذهن متبادر میکند ( از قول شما) که نباید خلاقیت داشت و ایشان هم اشتباه فرموده اند.
از استاد یگانه خط نستعلیق "استاد امیرخانی" یاد کرده اید باید در مورد این بزگوار گفته شود که: اگر نستعلیق عروس خطوط پارسی است، بی گمان خط ایشان عروس خط نستعلیق است؛ اما استاد امیرخانی این هنر و محبوبیت و مقبولیت خط را از کجا کسب کرده اند؟ درست است که ایشان شاگرد خوب مرحوم "سید حسین میرخانی" و استادش شاگرد "مرحوم مرتضی برغانی" و به ترتیب" میرزای کلهر" و پیرو مکتب" میر" بوده اند، اما آیا فقط ایشان صرفاً تقلید کرده اند، آنچه را که باید، از اساتید خوب خود دریافت نموده اند اما خلاقیت و نوآوری در خط ایشان موج می زند، به طوری که میتوان به جرأت گفت همه ترکیبها و اجرا و نوشته های ایشان از خلاقیتهای خود ایشان سرچشمه گرفته و هیچکدام متعلق به استاد خود نبوده است که در گذشته تاریخ هم شاهد این تحول و تکامل بوده ایم به طوریکه میر عماد حسنی به تکمیل و تکامل شیوه های قبل از خود پرداخت و شاگردان برجسته او در چند قرن بعد همانند میر حسین ترک و میرزا غلامرضا اصفهانی که بخش عمده ای از عمر خود را به تبعیت از شیوه میر بزرگ سپری کرده اند سمت و سوی تازه ای یافتند و به کلی روند فعالیت خود را در شیوه ای انتزاعی در جهان سیاه مشق عرضه نمودند یا همانند درویش عبد المجید طالقانی که در تکمیل و تکامل شیوه های قبل ازخود شاملو و شفیعا همتی جاودانه و نقشی ماندگار از خود به جای گذاشت و یا سید گلستانه که در دهه آخر عمر خود به کلی از سبک و سیاق درویش عبدالمجید طالقانی به معرفی قابلیتها و خلاقیتهای جوشان خود پرداخت و نموداری از کارنامه نوین عصر خود را به یادگار نهاد .
این یعنی از گذشته تبعیت کردن ولی در گذشته نماندن، که اگر قرار بود آنچه را که استادان خوب هنر، پیشتر نوشته اند همانها را تکرار کنیم، دیگر نیازی به سرمشق جدید و رفع اشکال و اساتید جدید نبود و زحمت نوآوری را به صفر میرساندیم.
در تمام هنرهای جهان دگرگونی را می بینیم که شایسته است هنر در روند زندگی با الهام از گذشته نگاه به قابلیتهای زمان داشته باشد. وگرنه به فتوای شما باید تا قیامت « سکه به نام خلیفه بغداد زد»، نوآوری روند تکاملی از حرکت باز ماند و اثری از خلاقیت نماند.
در مقدمه کتاب شکسته پیوسته اشاره شده است که خوشنویسی شکسته معاصر به همت جوانان پویا و پیروان راستین و شاگردان برجسته ایشان که تمام ظرفیتها و جلوه های تازه این قلم را تجربه نموده اید عرضه خواهند کرد. خوشبختانه امروز شاهدیم در حضور استاد کابلی و در زمان حیات پر برکت ایشان، شاگردان خوبشان استاد محمد حیدری، استاد علی اکبر رضوانی و استاد اسرافیل شیرچی، استاد علیرضاکدخدایی، استاد مهدی اسماعیلی مود و استاد عباسعلی صحافی مقدم که هر کدام با نقشی فراگیر هنر خوشنویسی شکسته را در چهار گوشه ایران و بعضا در فضاهای فرهنگی و هنری خارج از مرزها در نوردیده اند( و ده ها هنرمند جوان که در راهند و در شمار نیروهای توانمند هنر شکسته نویسی شده اند ) که خود اسطوره های لطیف و توانمند هنر شکسته شده اند و گذشته از هنر خط شکسته از سجایای اخلاقی و تواضع، فروتن بودن بهره مندند و به معنای واقعی کلمه، انسان بودن را تجربه کرده اند، در هنر شکسته نویسی نیز صاحب سبک شده اند و " شأن"، " امضا" و " صفا" ی خط شکسته را با صفای باطنی و در شأن شاگرد استاد کابلی بودن امضا می کنند، با این حساب باید استاد کابلی معترض به این قضیه باشند که چرا در همه حروف و گردشها و پیچش ها صعود و فرود خط از " من" پیروی نمی کنند.
شما حتی اگر پند و حکمت بزرگان ادب راهم که سرچشمه شکوفایی در مفاهیم خوشنویسی بشمار میروند مطالعه میکردید در می یافتید که انسان طالب همواره در حال تعامل و نو شدن است و جهان همواره در حال تکامل است
هـــر زمان نو می شود دنیــا و ما بی خبر از نــــو شدن اندر بقــا
و بسیار جای شادمانی است که اگر ادعا شود استاد کابلی عزیزانی را به عرصه هنر خط شکسته تقدیم کرده اند که در آینده استوانه های این هنر لطیف خواهند بود و کرشمه های خط شکسته بی گمان در آینده در عالم هنر میدان داری خواهد کرد که این بزرگواران استاد نازنینی به نام « استاد یدالله کابلی خوانساری» را داشته اند، و استاد کابلی خود از وجود استاد مستقیم بی بهره بوده و گویی دستی از عالم غیب در دوران غربت هنر شکسته و تنهایی استاد به یاریشان آمده و این است غیب بر سینه نامحرم زد که به تماشاگه راز ایشان نیاید.
در همه تاریخ هنر و بالاخص هنر معنوی خوشنویسی که اسطوره های آن مستغرق در عالم معنی و معرفت و فضیلت بوده اند و سلطانعلی مشهدی در رساله صراط السطور "صفا" و "شأن" را از ارکان ذاتی این هنر دانسته است و در چلیپائی سحرانگیز به نقل قول حضرت مولا علی(ع) چنین اشاره داشته که:
بل اصول و صفـا و خوبی بود زان اشارت به حُســن خط فرمود
من از یک سو با شما موافقم که بزرگترین ظلم را در شکسته نویسی استاد کابلی به شاگردانشان کردند و آن اینکه این خط را از حضیض ذلت به معراج عزّت رساندند و جایی را برای کامل شدن باقی نگذاشتند، چون استاد سخن سعدی، که همه لطافتها را در غزل گفتند و پس از سعدی همه ریزه خوار سفره کرم و گسترده سخن ایشان شدند. و از سر این بهره وری از خوان گسترده و کرامت درست نویسی شکسته استاد کابلی است که:
اندک اندک می پرستان میرسند گلعذاران از گلستان می رسند
اندک اندک زین جهان هست و نیست جمله دامنهای پر زر همچو کان
نیستان رفتند و هستان می رسند از برای تنگدستان میرسند
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید